سال گذشته، پیرزن غرغرویی بودم که پسرش به بهانه ی ازدواج ترکش کرده بود و هربار که به پسرش زنگ میزد میگفت :"به اون دختره بگو کم پول خرج کنه!" و گوشی را میگذاشت. یک عالم بافتنی های نصفه داشت و توی دفترچه تلفنش، دستور مربا و کیک برای روزهای خوشی، خاک میخورد.

حالا اما، پیرمردی هستم که به تازگی خودش را بازخرید کرده. کاسکوی کوچکی را در ایوان نگه میدارد و خبرها و تلویزیون را به دنبال راهکاری برای بهبود حافظه دنبال میکند. گاهی کاپشن ورزشی کرم رنگی میپوشد و در پارک ادای دونده هارا در میاورد. 

جوان هارا با نصیحت نمی آزارد و شب‌ها، یک پتوی مسافرتی آبی رنگ را دور خودش میپیچد و روی صندلی چوبی می‌نشیند.

همین‌قدر بی‌آزار. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Kate دانلود رایگان فایل های فروشی نت موسسه پرستاری تحليل اينستاگرام Joe پنجره چوبی Jessica شمیم پارسیان بنافت افرا رایانه